افشای ماهیت فرقه تروریستی رجوی



این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر

وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین

وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق

بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.


این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.


خبرهایی از ملاقات مریم رجوی با مشاورعالی امنیت ملی افغانستان در رسانه ها منتشر شده که صحت آن هنوز تایید نشده اما تعداد زیادی از رسانه های افغانستانی آن را تکذیب کرده اند.

خبرهای ضد و نقیض حاکی از آن است که مریم رجوی می خواهد در نزدیکی مرزهای شرقی ایران پایگاه نظامی تشکیل دهد. با شناختی که از مریم رجوی دارم، این کار او فقط برای حذف اعضاء مسئله دار است.

ظاهراً در حال حاضر مریم رجوی با ارتشی از اعضاء مخالف و مسئله دار روبه روست که تباهی عمرشان را از مریم رجوی طلبکار شده اند و مریم با ترفند تشکیل ارتش آزادیبخش در افغانستان آن ها را به کام مرگ خواهد کشید.

تشکیل این پایگاه که قرار است در منطقه شیندند هرات در کشور افغانستان اتفاق بیافتد، خودکشی محض است. چرا که حتی اگر نیروهای نظامی و امنیتی کشورمان در مقابل حضور آنان در کنار مرزهای شرقی ایران شکیبایی کنند، این منطقه بارها و بارها مورد حملات طالبان قرار گرفته است. اگر فقط یکبار این پایگاه توسط طالبان هدف حمله قرار بگیرد حتی استخوانی از اعضاء فرقه رجوی باقی نخواهند گذاشت. این منطقه تحت اختیار آمریکایی هاست اما آمریکا هم برای در امان ماندن از حملات طالبان از سربازان افغانستانی استفاده کرده اند.

طالبان مخالف سرسخت حضور نیروهای خارجی در افغانستان هستند و قطعاً در کمترین زمان ممکن پایگاه رجوی را با خاک یکسان می کند.

از انجمن نجات و خانواده های همراه انجمن خواهش می کنم به هر طریق ممکن مجامع بین المللی و افغانستانی را از این هدف فرقه رجوی آگاه کنند تا از کشتار جمعی که قطعاً رخ خواهد داد جلوگیری شود.

انجمن نجات استان سیستان و بلوچستان

سالاری

  




درحالیکه مسعود رجوی بهمراه بنی صدر، رییس جمهور مخلوع ایران در سال مرداد 1360 از کشور فرار کردند. اما رجوی دو نفر از نزدیکترین اعضایش را در تهران جا گذاشت.  اشرف ربیعی همسرش و موسی خیابانی نفر دوم فرقه در آن زمان.

چرایی اینکه این دو نفر در ایران و در خانه ای مجلل در تهران، یعنی در دسترس ترین منطقه به مرکزیت سپاه پاسداران و کمیته نگه داشته شدند، سالها بعد مشخص شد.

شش ماه پس از فرار مسعود رجوی از کشور، یعنی در 19 بهمن 1360، خانه تیمی موسی خیابانی که مدتی قبل شناسایی شده بود با عملیات غافلگیرانه نیروهای کمیته و سپاه پاسداران منهدم و موسی خیابانی و اشرف ربیعی و همه نفرات مستقر در آن به هلاکت رسیدند.

جالب است بدانید سر تیم حفاظت موسی خیابانی و اشرف ربیعی، کسی نبود جز مهدی ابریشمچی، همسر سابق مریم قجرعضدانلو. اما هم ابریشمچی و هم مریم قجر هر دو در فرانسه و در کنار مسعود رجوی بودند.

اگر بحث مبارزاتی و ایدئولوژیک فرقه رجوی بود که باید جای ابریشمچی و اشرف ربیعی عوض می شد و اشرف در کنار مسعود در فرانسه بود و ابریشمچی در خانه تیمی موسی خیابانی به هلاکت می رسید و امروز خزعبلاتی که از زبان مریم رجوی می شنویم از اشرف ربیعی شنیده می شد و هیچ گاه مریم رجوی در مقام همردیف رهبری خائن این فرقه قرار نمی گرفت.

موسی خیابانی، اشرف ربیعی و حتی شهرزاد، دختر ابوالحسن بنی صدر که برای مدت کوتاهی در فرانسه با مسعود رجوی ازدواج کرده بود، هرسه موانع مسعود رجوی برای رسیدن به  قدرت مطلق فرقه مجاهدین و مریم قجر عضدانلو بودند. به همین دلیل باید از سیستم آینده ی تشکیلاتی این فرقه حذف می شدند.

اما اینکه امروز فرقه رجوی از 19 بهمن1360 بعنوان عاشورای مجاهدین یاد می کنند، ناشی از وقاحت سرکردگان آن و بی عقلی کسانیست که سوگ مسعود رجوی در فراق رقیب قدرت و سوگ مریم قجر را در فراق رقیب عشقی خود باور دارند.

در لجن زار رجوی، خیانت های اخلاقی با پوشش انقلاب ایدئولوژیک به مغز هوادارانی که به امید مجاهدت و مبارزه پا به عرصه همراهی این فرقه گذاشتند خورانده می شود و متاسفانه، ساختار فرقه ای این تشکیلات ضد اخلاقی، چنان عقلانیت اعضاء را تسخیر می کند که تا به امروز بر این باورند که مسعود و مریم از هلاکت موسی و اشرف ناراحتند و عذاب وجدان دارند.     

انجمن نجات سیستان و بلوچستان


خبر تحصن اعتراضی اعضاء جدا شده ی فرقه رجوی در آلبانی که در گام اول با گسستن بندهای ذهنی این فرقه پا به دنیای آزاد و برون فرقه ای مسعود رجوی گذاشتند و حالا با جسارت و از خودگذشتگی، خودشان را با سرکردگان جنایتکار این فرقه در آنداخته اند تا هم حق و حقوق خودشان را از رجوی بگیرند و هم حق آن عده ی بزدل که فرار از آلبانی را به ماندن و گرفتن حقشان ترجیح دادند و علیرغم بیرون آمدن از زندان این فرقه ذهن بیمارشان هنوز آغشته به دروغ ها و خزعبلات رجویست مثل بمب در شبکه های مجازی سروصدا به پا کرده است.

مریم رجوی که فکر می کرد با اعمال فشار مالی به جدا شده ها می تواند دهانشان را ببندد و سمعاً و طاعتا در سکوت و تحت تسلط نگه دارد. آن چنان رو دست خورده است که حالا حالا ها در شوک این آبرو ریزی می ماند.

بعد از آن همه عوام فریبی در انظار و اذهان عمومی آلبانیایی ها، این کار بزرگ اعضاء جدا شده که حقوق شان مدتها توسط مریم رجوی ضایع شده است، ماهیت فریبکارانه ی این زن و خودفروختگی کمیساریای پناهندگان را که به تبعیت از دولت های زورگو در خدمت گروهک های تروریستی در می آید را برای رسانه ها، مقامات آلبانیایی و همچنین مردم این کشور رو کردند.

با تبریک و دست مریزاد به این افراد، امیدوارم آن عده ی بی غیرت که به بهانه مهاجرت و سرمایه کسب و کار خانواده هاشان را تحت فشار مالی گذاشتند و بعد از اخاذی های نقدی میلیونی و ابزاری، از خانواده ها، حاصل اخاذی هایشان را تحویل فرقه رجوی دادند نیز به خودشان بیایند و از اشتباهات گذشته و حال ننگینشان دست بردارند. چراکه خانواده هایی که سالهای سخت و دردآور فراق عزیزانشان را کشیده اند، مستحق سوء استفاده های مالی این فرقه نیستند.

 انجمن نجات استان سیستان و بلوچستان


 


 

مدت زمان: 3 دقیقه

فرقه منحوس رجوی آنچنان از کانون شورشی خود تعریف می کند که انگار بخشی از کشور را درگیر خود کرده و دست کم چندین شهر را به تصرف درآورده اند. آتش زدن بنرهایی که با هزینه خود این فرقه چاپ می شوند و در خفای کامل شب و در دشت و بیابان های بدون رفت و آمد که این همه هیاهو ندارد.

در این که کانون های شورشی رجوی کوچکترین ارزشی برای این فرقه قائل نیستند که شکی نیست. اما قبلاً فکر می کردم رجوی دارد افراد فقیر را فریب می دهد و با سوء استفاده از فقرشان و پرداخت مبالغ ناچیز از آن ها می خواهد بنر آتش بزنند. ولی از چند گاف بزرگ سیمای نفاق، که فعالیت های کانون شورشی را با آب و تاب فراوان نشان می دهد نشان می داد می توان فهمید در واقع نفرات کانون شورشی که عمدتاً افراد فقیری هستند و فقط، به ازای دریافت پول حاضرند برای رجوی فعالیت کنند، این فرقه را فریب داده اند.

بطور مثال چندی قبل سیمای نفاق کلیپی را منتشر کرد و در مدعی بودند کانون شورشی رجوی، بنر تصویر رهبر ایران را در یک پایگاه بسیج در شهر زاهدان به آتش کشیده اند.

اما بد نیست این کلیپ را ببینید تا تناقضات آبروبَر کلیپ و کلاه گشادی که افراد کانون شورشی سر این فرقه گذاشته اند را مشاهده کنید.

در ابتدای کلیپ، تصویر بنر اصلی نصب شده در پایگاه بسیج را مشاهده می کنید که دارای چارچوب فی است. بنری که عناصر کانون های پوشالی رجوی آتش زده اند دقیقاًٌ مشابه بنر اصلی طراحی و چاپ شده است ولی برای چارچوب آن هزینه نکرده اند و به دو چوب برای ثابت نگه داشتن بنر بسنده و در تاریکی شب و مکانی خلوت اقدام به آتش زدن بنر جعلی شان کرده اند.

نکته دیگر کلیپ کانون پوشالی رجوی، محیط اطراف محل اقدامشان است. در سمت چپ بنر اصلی، چند نور مشاهده می شود که مشخص است در نزدیکی آنجا افرادی ست دارند. اما سراسر اطراف محل اقدام احمقانه عناصر فرقه رجوی کوه های بیرون شهر زاهدان مشخص است.

سالاری – انجمن نجات سیستان و بلوچستان

 



شهید صیاد شیرازی شایسته شهادت بود. حیف بود اگر ایشان میمردند.

مقام معظم رهبری(مدضله العالی)

ترور ددمنشانه شهید صیاد شیرازی توسط عناصر کوردل فرقه رجوی، ناشی از زخمی کهنه بود که ازضربات مهلک این فرمانده غیرت مند بر حجمه ی بی غیرت های فرقه رجوی در مرصاد وارد شد. رشادت و هوشمندی این فرمانده غیور، سبب شد بنی صدر، پیاده نظام دشمن بعثی مستاصل و ناگزیر به خلع درجه ایشان برای افول اثر بخشی اش در جبهه های جنگ علیه مین بعثی شود اما با خلع کامل شخص بنی صدر از ریاست جمهوری و فرماندهی کل قوا در دوران جنگ، نقشه های دشمن برای خانه نشین کردن این شهید بزرگوار، نقش بر آب شد. صیاد شیرازی درجات خود را پس گرفت و با انتصاب در مقام رئیس شورای عالی دفاع و فرماندهی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران، فتح الفتوح قابل ستایشی را در جنگ رقم زد.

نبوغ نظامی و البته قاطعیتش در  أَشِدّاءُ عَلَى الکُفّارِ کینه صدام و خائنین فرقه رجوی را برانگیخت. بگونه ای که حتی پس از 10 سال از اتمام جنگ تحمیلی، رجوی همچنان ایشان را خاری در چشم خود احساس می کرد و لذا طرح ترور شهید صیاد شیرازی را در 21فروردین ماه 1378 رقم زد.

اگر چه سردار رحیم صفوی، یار دیرین این شهید بزرگ، با شلیک بیش از هزار گلوله توپ و موشک به پایگاه های رجوی در عراق انتقام سختی از عاملین شهادت ایشان گرفت اما به جرات می توان ترور صیاد شیرازی را صید بزرگ رجوی ها از فرزندان رشید انقلاب دانست.

عامل ترور شهید صیاد شیرازی، در پوشش رفتگر با نزدیک شدن به ایشان اقدام به ترور و شهادت این شهید کرد. یاد آور می شوم زهره قائمی سرتیم ترور شهید صیاد شیرازی در 10شهریور 1392 در اردوگاه اشرف، بزرگترین پایگاه منافقین در عراق به درک واصل شد.

 

 

 

 

 



تاسف برانگیز است امثال سپاه پاسداران که تروریست هایی مانند رجوی و داعش را از کشورهای جنگ زده بیرون کرد. حالا در اقدامی احمقانه در فهرست تروریستی آمریکا قرار گرفته است.

از همان روزی که نام فرقه رجوی از لیست تروریستی ایالات متحده خارج شد مشخص بود این لیست فرمالیته و صرفاً محض عملیات روانیست و نه مبارزه با تروریسم.

وقتی نام سپاه پاسداران و حزب الله لبنان برای ایالات متحده، هم ردیف گروهک های جنایتکاری همچون القاعده، طالبان، داعش و دیگر تروریست های جنایتکار قرن قرار گیرد، باید فاتحه ی ادعاهای ضد تروریستی دولت و سنا و وزارت خارجه آمریکا را خواند.

اما در این وسط فرقه رجوی، اقدام ترامپ در لیست گذاری سپاه پاسداران را ستایش می کنند. گویا پس از گذشت سالها، از رویارویی شان با سپاه پاسداران و شکست های سنگین که از این قدرت بزرگ نظامی ایران متحمل شده اند، اقدام احمقانه ی ترامپ دلشان را خنک کرده که دیوانه وار تمام کارشان را تعطیل کرده اند و به تجلیل و تحلیل های آبکی در بزرگنمایی و اعتبار بخشیدن به فهرست تروریستی فرمالیته ی، ایالات متحده پرداخته اند.

البته اگر منصفانه به این حجم از خوشحالی جنون گونه ی فرقه رجوی بنگریم به آن ها حق می دهیم از هرگونه اقدام علیه سپاه پاسداران که دیگر چیزی نمانده بود پیکره ی منافقین در عراق را درهم بشکند استقبال کنند. اگر چه این خوشحالی دوامی نخواهد داشت و پیروزی نهایی با ملت بزرگ ایران است.

 





مدت زمان: 1 دقیقه 54 ثانیه

پرویز معتمد، افسر ساواک و مسئول دستگیری سرکردگان گروهک منافقین درباره همکاری مسعود رجوی با ساواک و نقش او در دستگیری سرکردگان این گروهک می گوید.


سپاه پاسداران  در 12 اردیبهشت 1361 خانه تیمی فرقه رجوی در کامرانیه تهران را که چند نفر از سرکردگان اصلی و تعدادی اعضای دون پایه این فرقه در آن مخفی شده بودند را منهدم کرد. از جمله سرکردگان این فرقه که در این عملیات به هلاکت رسیدند عبارتند از نصرت رمضانی، محمد ضابطی، سوسن میرزایی قاسم باقرزاده، حمید جلال زاده، پری یوسفی، زکیه محدث، احمد کلاهدوز، محمد تواناییان فرد، فاطمه (تاجی) مهدوی کرمانی، اقدس تقوی، امیر هوشنگ آق بابا.

این نفرات در مقاطعی بعد از 30 خرداد 1360 افراد بی گناه را ترور کرده بودند و چند مرحله با نیروهای سپاه درگیر شدند اما موفق به فرار شده بودند. اما با شناسایی این خانه تیمی به درک واصل شدند.

محمد ضابطی از کسانی بود که بعد از دستگیری سران مجاهدین در سال1350 ، عضو این تشکیلات شد و مروج ایدئولوژی التقاطی مجاهدین در آن برهه بود. او نیز در سال 1354 دستگیر با زندانیان آزاد شده در 30 دی ماه 1357 از زندان بیرون آمد و به سبب فعالیتهایش برای مجاهدین به حلقه اول این تشکیلات راه یافت.

محمد ضابطی که مسئول کمیته اجتماعی فرقه رجوی در بعد از انقلاب بود، تعدادی از جوانان و دانش آموزان را برای جذب در ملیشیای فرقه تربیت کرده بود و در جریانات مختلف آن ها را به کف خیابان ها کشید و مشکلات متعددی برای آن ها و خانواده هاشان ایجاد کرد.


در 8 فروردین 1367، خیانت تاسف بار رجوی به ایرانیان و تعرض به خاک ایران از طریق انجام عملیات موسوم به آفتاب شکل گرفت. رجوی با حمایت صدام عملیاتی در منطقه فکه را رقم زد و از آنجا که موفق به کسب نتایج رضایت بخش برای بعثی ها شد، از آن به بعد، او صدام را به افزایش حملات علیه کشورمان تشویق می کرد. حملاتی که منجر به شهادت و اسارت تعداد زیادی از هموطنانمان می شد.

رجوی همچنین کمتر از سه ماه بعد عملیات چلچراغ را صورت داد و در این عملیات خائنانه نیز که با حمایت گسترده صدام بود موفق به کسب نتیجه رضایت بخش برای اربابش صدام حسین شد.

نتایج رضایت بخش در عملیات دو عملیات آفتاب و چلچراغ، آن قدر رجوی را ذوق زده کرد که به گمان دریافت حمایت های بیشتر از صدام و حتی در ازای لبخند رضایت او، چند ماه بعد عملیات مرگبار فروغ جاویدان را رقم زد. رجوی هدفش از عملیات فروغ را رسیدن به تهران عنوان کرده بود اما آن چنان سرخوش و احمقانه پای به میدان گذاشت که انگار می خواهد اعضایش را بصورت کارناوال به تهران برساند. سرکرده بی خرد فرقه رجوی که هنوز سرمست از پیروزی در عملیات قبل بود، 5000 نیروی نظامی اش را ناشیانه و گله وار به کف جاده های سرپل ذهاب روانه کرد. اما این بار نتیجه ای خفت بار برای رجوی به ارمغان آمد.

انهدام بیش از 70 درصدی ارتش رجوی اعم از نیروهای نظامی، ابزار جنگی و خودروهای زرهی رجوی نتیجه حماقت فروغ جاویدان بود.

این شکست مفتضحانه پایان کار فرقه رجوی نبود، سرکرده این فرقه علاوه بر از دست دادن نیروی نظامی اش در عراق، باعث سلب اعتماد نظام از آن عده زندانیان وابسته به رجوی در زندان های کشور و اعدام آنها شد . زندانیانی که به خیال خام خود و با وعده ی احمقانه ی مسعود رجوی زندان ها را به آشوب کشیدند و منتظر ورود او به تهران بودند.


علیرغم مشکلات زیاد سیل زدگان و نیاز به همدلی و همراهی با آنان، تنها کاری که فرقه رجوی برایشان می کند، نمک روی زخمشان زدن است. از شایعه سازی های خجالت آور پیرامون بیخیالی مسئولین و غارت کمک های مردمی گرفته تا سرکوبگر نشان دادن حضور رزمندگان حشدالشعبی، حزب الله و فاطمیون در مناطق سیل زده. کمک های سپاه پاسداران و البته ارتش و سایر ارگان های نظامی و دولتی به سیل زدگان و حضورشان از ساعات اولیه ی آب گرفتگی مناطق آسیب دیده از سیل، غیرقابل انکار است. اما بزدلان فرقه رجوی با بیانیه های منفور، این حضور و کمک ها را زیر سوال می برند تا با ایجاد ابهام در این خدمت رسانی، اذهان خسته و بلکه شاید از این آب گل آلود ماهی بگیرند. این فرقه در سیل شهرهای، شادگان، شوشتر، اهواز، سربندر، مسجدسلیمان و ماهشهر که در سال 1358 اتفاق افتاد هم مشابه همین رفتارهای تخریبی و عوام فریبانه را انجام داده بودند. کمک های مردمی را غارت کردند و با بسته بندی هایی با آرم مجاهدین به مناطق سیل زده بردند. حتی تخم مرغ هاشان هم آرم داشت. در کنار این عوام فریبی ها و در ازای اهدای بسته های غذایی به سیل زده ها، از آن ها می خواستند طومار حمایت از رجوی را امضاء کنند. این کار باعث شد بسیاری از سیل زدگان از ماهیت کمک های فرقه رجوی مطلع شوند و بسیاری شان که در جریان اعلام عدم تبعیت سرکرده این فرقه از قانون اساسی بودند و می دانستند امام خمینی ره حتی دستور دادند کسانی که مخالف قانون اساسی هستند از فهرست کاندیداهای انتخابات مجلس شورای اسلامی که قرار بود در اسفندماه همان سال برگزار شود کنار بروند، از دریافت کمکهای این فرقه خودداری کرده بودند و منتظر دریافت کمک از سایرین شدند. و اما، حالا که دیگر حتی پایگاه مردمی در حد همان مقدار اندک سال 1358 را هم در کشور ندارند. کمک که نمی کنند هیچ، کمک های دیگران را نیز شبهه دار می کنند.


درحالی که دستگاه تبلیغات رجوی گوش بزنگ اخبار اعدام ها در ایران هستند و جنایتکارترین معدومین را مظلومترین افراد جامعه جلوه می دهند و بلافاصله مریم رجوی در حمایت از معدومین و بر علیه نظام حاکم بر ایران بیانیه صادر می کند و چشم و گوش جهان را بسمت ایران فرا می خواند. اما حالا برای اعدام 37 شهروند عربستانی به دست اربابان سعودی اش سکوت می کند و انگار نه انگار که اتفاقی افتاده است.

سکوت خفت بار مریم رجوی و رسانه چی های او، تنها برای آن است که حامی جنایتکار مالی شان را زیر سوال نبرده باشند و البته که بوق و کرنا کردن اعدام ها در ایران هم بسفارش امثال همین حامیان جنایتکار است تا افکار عمومی را از سمت خودشان منحرف کنند.

دولت سعودی در حالی قرار است میزبان کنفرانسG20 در سال 2020 باشد که سوابق اسفناک تروریستی و نقض حقوق بشر بسیاری در کارنامه اش دارد. ولی با صرف حق السکوت و لابی گری، مدعیان دروغین حقوق بشر را از بزرگ تا کوچکشان راضی نگه داشته است.

بدیهی است لازمه ی افشای ماهیت فریبکارانه ی فرقه رجوی، توجه ویژه به همین دوگانه گی های رفتاری آن ها در مقابل ادعاهایشان پیرامون برخورد با نقض حقوق بشر در کشورهای حامیشان است.

چطور می شود که به دار آویختن مجرم در ایران نقض حقوق بشر است. اما اقسام روش های اعدام مانند تزریق مواد مرگ بار، صندلی الکتریکی، استفاده از گاز مرگ بار، جوخه آتش در ایالات متحده و حتی همین روش قرون وسطایی گردن زدن مجرمین در حاکمیت سعودی ها که اتفاقاً نشان دهنده ریشه رفتاری داعش در منطقه هست نقض حقوق بشر محسوب نمی شود.

هیچ حکومتی در مقابل انحراف در اعتراضات حق خواهانه ی شهروندانش انعطاف نشان نخواهد داد. چرا که قاعدتاً با رخنه ی معاندین و اپوزیسیون فرصت طلب مواجه است. نمونه اش همین کشور میزبان تشکیلات اصلی فرقه رجوی، یعنی فرانسه. ماه هاست با اعتراضات شهروندانش دست و پنجه نرم می کند و حتی شاهد ضرب و شتم های بسیار شدید نظامیان مکرون با معترضین هستیم اما دریغ از یک نگاه منتقدانه و معترض از سمت مریم رجوی.

خانم رجوی، می دانم درجریان هستی که اربابت بن سلمان عامل قتل بی رحمانه ی منتقدی بنام خاشقچی، بمباران یمن، شکنجه فعالان حقوق بشر و اعدام زندانیان با به صلیب کشیدن و گردن زدن با شمشیر است.

اما تو هم این را بدان که برای ما واضح است ضعفی که در این سکوت خفت بارت وجود دارد ناشی از بیگانه بودنت با شرافت، صداقت و مجاهدت است.


اهدای نشان ذوالفقار به مردی که تمامی معادلات نظامی و تروریستی آمریکا، اسرائیل و عربستان سعودی را برهم زد و سرنوشت اهداف و منافع این کشورها، که عامل کشتارهای وسیع  و حامی تروریسم در منطقه بودند را آن گونه که خود می خواست رقم زد، همچون نمک بر پیکر سراسر زخم فرقه رجوی بود.

اواخر اسفند ماه سال گذشته رهبر جمهوری اسلامی ایران، با توجه به سابقه ی غرورآمیز و سالیان متوالی حضور سردار قاسم سلیمانی در جبهه های مبارزه علیه تروریسم آمریکا و متحدانش در منطقه و ایمان به شجاعت و شهادت طلبی این سردار بزرگ، ضمن اهدای نشان ذوالفقار به او، برای ایشان آرزوی شهادت کردند.

این آرزوی رهبری ایران، مشابه آرزویی بود که برای شهید سرلشکر صیاد شیرازی داشتند و پس از شهادت ایشان فرمودند: حیف بود اگر صیاد میمرد و شهید نمی شد. آرزوی شهادت برای سردار سلیمانی، باعث تجدید خاطره ای تلخ برای مسعود رجوی شده است. هم سردار سلیمانی و هم شهید صیاد شیرازی، در مقابله با فرقه منفور رجوی، اشداه علی الکفار نشان دادند.

مسعود رجوی از شنیدن این آرزو برای سردار سلیمانی، آن قدر جری و خشمگین شد که افسار گسیخته دهان باز کرد و پیام شماره دوازدهم را منتشر کرد. سرکرده ی منافقین با عجز و ذلت محسوسی گفته است: حتماً که من هم می خواهم، سلیمانی به لاجوردی و صیاد شیرازی ضمیمه شود.

شهیدان لاجوردی و صیاد شیرازی هر دو از شهدای ترور توسط فرقه رجوی هستند و می دانیم اگر رجوی توان انتقام از سردار سلیمانی را داشت حتماً که ایشان را هم به فیض شهادت نائل می کرد. اما حکایت مسعود رجوی، حکایت بزدلی است که پشت دیوار ایستاده و فقط فحاشی و رجز خوانی می کند ولی توان رویارویی ندارد.

سالهاست مسعود رجوی در مخفیگاهش می خورد و می خوابد. هر ازگاهی اگر دیگران به صحنه آمدند، او هم در همان خفا و ناپیدایی، پیامی می دهد و ابراز وجود می کند. پیامی که حتی با صدای خود رجوی نیست و اصلاً معلوم نیست آیا رجوی ای در کار هست یا این رجزخوانی های بزدلانه هم، توسط فردی دیگر و فقط برای دلگرمی اعضاء خانه سالمندانش در آلبانی است، که فکر کنند پدرخوانده ی تروریستشان هنوز نفس می کشد.

انجمن نجات استان سیستان و بلوچستان   


درحالیکه پایه گذاران تشکیلات مجاهدین، سعی در ایجاد مشی مبارزاتی اسلامی اما با متد مسلحانه  و غربی در این تشکیلات داشتند، اما بعد از همکاری های مسعود رجوی با ساواک در جریان دستگیری و اعدام موسسین مجاهدین، در سال 1354سرکردگی این تشکیلات به افرادی قدرت طلب و التقاطی مانند تقی شهرام رسید.

تقی شهرام، که ابداً مشی اسلامی را راهکار مبارزه با رژیم پهلوی نمی دانست، ایدئولوژی مارکسیستی را با پوشش اسلامی به هواداران خود و تشکیلات تزریق کرد. این مسئله باعث شکاف در نفرات رده بالای مجاهدین شد. شریف واقفی از جمله کسانی بود که با رخنه مارکسیست در تشکیلات مخالفت بود و حتی از ادامه همکاری با تقی شهرام منصرف شد و در صدد تاسیس شاخه اسلامی مجاهدین و عضو گیری از بین افراد معتقد بود. اما همسرش لیلا زمردیان که ساده لوحانه و البته به زعم خودش در راه مبارزه علیه رژیم پهلوی، تصمیم مجید شریف واقفی برای ایجاد شاخه اسلامی را به تقی شهرام گزارش داد.

سرکرده ی مجاهدین، جدایی شریف واقفی را به سبب ایجاد شبه در دیگر اعضاء رده بالا و حتی سمپات های تشکیلات می دانست. لذا با وعده های مختلف، جلسات توجیهی و حتی تهدید سعی در منصرف نمودن شریف واقفی کرد. اما نتوانست او را از تصمیمش برای جدایی از تشکیلات منحرف شده ی خود منصرف کند.

تقی شهرام در نهایت تصمیم به حذف شریف واقفی از طریق ترور گرفت. او مجید افراخته و محسن سید خاموش را که از اعضاء نزدیک به خودش بودند را به بهانه تمایل به جذب در شاخه اسلامی مجاهدین به ملاقات با شریف واقفی فرستاد. در ساعت 4 عصر 16 اردیبهشت 1354 و در محل ملاقات انجام گرفته، شریف واقفی توسط مزدوران تقی شهرام ترور و جسد سوزانده شده اش در خارج از شهر تهران انداخته شد.

پس از پیروزی انقلاب در سال 1357، دانشگاه آریامهر تهران که محل تحصیل شریف واقفی در رشته برق بود، به نام وی نام گذاری شد.

حذف منتقدین و برخورد فرقه ای با آنان هنوز هم با روش های متحجرانه تر ادامه دارد. چرا که مسعود رجوی سرکرده ی فعلی منافقین به مراتب خشونت گراتر و انتقاد ناپذیرتر از تقی شهرام است. سرکرده ی فرقه رجوی با یادبود سالگرد ترور شریف واقفی، سعی در فریب اذهان نسبت به ماجرای ترور او توسط همفکران و هم کیشان مارکسیستش دارد.

انجمن نجات استان سیستان و بلوچستان

 

 

 



چرا باید یک تیم عربستانی برانکو را از ایران ببرد؟!

حواشی مسابقات اخیر تیم پرسپولیس با سپاهان اصفهان و داماش گیلان، روزنه ی امید رجوی در ایجاد تنش و نیتی میان هواداران تیم پرسپولیس و نظام را قوت بخشیده است. علیرغم سه دوره قهرمانی پی در پی این تیم، متاسفانه هیئت مدیره آن نتوانستند حضور سرمربی کارآمد و مورد حمایت هواداران را برای سال جاری و سال های آتی تضمین کنند. این در حالیست که بنا بر اعلام کنفدراسیون فوتبال آسیا، پرسپولیس در جایگاهی بالاتر از الهلال عربستان و دالیان چین بعنوان پرهوادارترین تیم آسیا قرار دارد.

بنا بر در مصو.به جلسه مورخ25/3/1398 اگر تیمی بتواند در طول یک فصل فوتبالی هم قهرمان لیگ برتر و هم قهرمان جام حذفی شود، بازی سوپرجام برگزار نخواهد شد و جام قهرمانی در سوپرجام به این تیم تعلق خواهد گرفت.

از آنجا که هواداران فرقه رجوی طی فراخوانی مم به حضور در تجمعات اعتراضی در سطح خیابانهای اروپا و آمریکا شده اند، خبر مصوبه اخیر هیات رئیسه سازمان لیگ فوتبال ایران، تحلیل عجیب این فرقه را در پی داشت. تحلیل گران آبکی فرقه رجوی، شروع تظاهرات خیابانی شان در چند کشور خارجی را عامل ترس نظام از حواشی و درگیری های احتمالی هواداران فوتبال در ایران عنوان کرده اند و تصویب این قانون را برگرفته از ضرب المثل: مهرم حلال و جانم آزاد می دانند.

باتوجه به اینکه سعودی ها برای اقدامات ضد ایرانی از هیچ هزینه و اقدامی فرو گذار نیستند. بعید نیست قرارداد یکباره ی سرمربی تیم پرسپولیس با تیم الاهلی عربستان می تواند حاصل اتاق فکر فرقه منفور رجوی و سعودی ها برای تحریک اعتراض هواداران پرسپولیس باشد.

با وجود همه ی چانه زنی های فدراسیون فوتبال ایران برای جلب رضایت برانکو و تامین مبلغ مورد مطالبه ی این مربی، متاسفانه بدلیل محدودیت های حاصل از تحریم های مالی و بانکی، در انتقال پول به برانکو  تعلل پیش آمد و همین تعلل فرصت وارد معامله شدن الاهلی با سرمربی کروات تیم پرسپولیس را ایجاد کرد. در نظر داشته باشیم تحریم های بانکی، صدمات و خسارات قابل توجهی در معاملات مالی کشور وارد می کند. فرقه رجوی با اشراف به تبعات منفی تحریم ها در اشتغال و زندگی مردم ایران، همواره با هدف گسترش نیتی مردم در اثر فشارهای اقتصادی،  حامی و مشوق تحریم های مالی علیه کشورمان است. از آنجا که از دست دادن برانکو ایوانکویچ نیز ناشی از تبعات تحریم بانکی بود، فرقه رجوی با هدف تحریک نیتی جامعه بزرگ هواداران پرسپولیس، طرح بخدمت گرفتن برانکو را به سعودی ها داده است به همین سبب مذاکره و عقد قرارداد  1.5 میلیون یورویی برانکو ایوانکویچ سرمربی محبوب پرسپولیس با تیم الاهلی بسرعت انجام گرفت.

پ.ن

هدف از نگارش این مقاله، افشای نقش فرقه رجوی در عدم ادامه همکاری برانکو با تیم پرسپولیس است و هیچ گونه موضع گیری منفی علیه آقای برانکو وجود ندارد. مطالبه ایشان از تیم پرسپولیس منطقی و به حق است و پیرو ضرب المثل نقد را به نسیه ندادن، قطعاً هر کس دیگری نیز جای ایشان بود نقد الاهلی را به نسیه ی پرسپولیس عوض نمی کرد.  


تحلیل شعار فرقه رجوی

جایگزینی دیکتاتوری دینی با دولتی دموکراتیک وکثرت گرا، مبتنی برجدایی دین ازدولت، که به آزادیهای فردی و تساوی زن و مرد احترام می گذارد.

متن بالا، یکی ازشعارهای فرقه رجوی است که عملاً در چهار دهه گذشته در همان جامعه ی کوچک فرقه ای خودشان، حتی برای زمانی کوتاه اجرایی نشده است.  من بیش از 25 سال از عمرم را، بالاجبار در این فرقه گذراندم و البته هستند کسانی که بیشتر از من عمرشان را در زندان های رجوی بوده اند و قطعاً اگر روزی بیرون بیایند حرفم را تصدیق می کنند.

جایگزینی دیکتاتوری دینی با دولتی دموکراتیک و کثرت گرا: طی بیش از 25 سال حضورم در اشرف، لیبرتی و همین اشرف 3 که در آلبانی برپا شد، هرروز شاهد نماز جماعت های اجباری بودم که اتفاقاً غیر از اجباری بودن نماز و جماعتش، نکته ای وجود دارد که همواره مورد اعتراض های غیرعلنی اعضاء اهل سنت فرقه است. به این دلیل می گویم غیر علنی، که اگر علنی شود، نوعی تضاد و مسئله بحساب می آید و در فرقه رجوی، حساب افراد مسئله دار با کرام الکاتبین است. نکته ی اعتراضی اعضاء اهل سنت فرقه این است که مجبورشان می کردند مانند شیعه ها نماز بخوانند و حتی با وجودی که در موضوع امام زمان با اهل تشیع اختلاف نظر دارند، اما مجبورند دعای فرج نیز بخوانند.  دموکراسی مد نظر فرقه رجوی این است. یعنی اقلیت ها حتی اعتقاداتشان را باید در برابر اکثریت نادیده بگیرند. این یعنی اقلیتی وجود نخواهد داشت. حال چه اقلیت مذهبی و چه ی و . .

درباره ی کثرت گرایی هم که در این سال ها، اعضاء حرکتی نکردند و حرفی نزدند جز آنچه توسط مسعود و مریم رجوی و چماقداران فرقه به آن ها دیکته می شد. کثرت گرایی اگر وجود داشت، خیلی سال قبل اعضاء فرقه به آغوش میهنمان بازگشته بودند و این همه سال اشتباه عضویت در فرقه رجوی را ادامه نمی دادند.

جدایی دین ازدولت: این نکته حائز اهمیت است که بدانید مسعود رجوی با مشاهده خواست مردم داخل ایران و پایبندیشان به اعتقادات مذهبی دریافته بود که اعتقادات مذهبی، نقش تعیین کننده ای در انتخابات ی مردم ایران دارد. لذا، در صدد شد تا مدلی کوچک از جامعه ی بزرگ ایران، که مذهب برایشان اولویت رفتاری بود را برای ما در کمپ های فرقه پیاده کند. اما چون کوچکترین اعتقادی به آنچه مد نظرش بود نداشت، نتیجه اش این دیکتاتوری  و افسار گسیختگی فرقه ای است که هزاران انسان را دچار خودش کرده است. او برای پیشبرد فریبکاریش در بین ما و مردم ایران دست به ساختار مذهبی زد، اما حالا شعار جدایی دین از دولت را می دهد.

شاید شما که این مطلب را می خوانید ساده از کنارش بگذرید. اما برای ما که واقعیت ماهیت این فرقه و سرکردگانش را دیده ایم و لمس کرده ایم، بشدت زجر آور است که این شعارهای سراسر دروغ را از زبان کسانی می شنویم که عمر و زندگی مان را تباه کردند. 

احترام به آزادی های فردی و تساوی زن و مرد: خنده آورین ترین و در عین حال لجن ترین شعار مریم رجوی همین شعار است که به آزادی های فردی احترام بگذارد و بدنبال تساوی ن و مردان باشد.

آیا آزادی فردی یعنی، به اجبار گودال کندن های الکی برای دشمن فرضی؟ یا ترساندن اعضاء برای جدانشدن از شما کلاشان و ده ها نقض حقوق فردی و سوء استفاده های دیگر از آن ها؟ تساوی زن و مرد که شاهکار بزرگ مریم رجوی در فرقه منفورش است، آنقدر به برخی ن قدرت داد و آنقدر مردها را سرکوب کرد که زنها در فرقه صدا کلفت و عربده کش شدند و مردها ذلیل و زبون. مریم رجوی اینگونه تقسیم قدرتی بین زن و مرد بوجود آورد تا بتواند جایگاهش را تثبیت کند.

حتی موضوع سوء استفاده های جنسی مسعود رجوی از ن فرقه با برنامه ریزی مریم انجام می شد. او آنقدر مسعود رجوی را غرق در شهوات و سرخوشی های زنبارگی اش کرد تا دیگر حتی نتواند سرش را جلوی اعضاء و ملت بالا بیاورد. به همین دلیل که امروز تنها، نامی از مسعود در فرقه مانده است و خودش معلوم نیس در کدام گورستانی بسر می برد.

در مقاله ای جدا حتماً به موضوع برنامه ریزی های جنسی مریم رجوی برای مسعود خواهم پرداخت. در این باره حرف های زیادی وجود دارد.

باتشکر از امکانی که برای بیان حقایق داخل کمپ های فرقه رجوی ایجاد کرده اید

ی.س جداشده از گروهک منافقین در آلبانی



رجوی که پس از فرار از ایران به فرانسه پناه برده بود، فکرش را هم نمی کرد که دولت فرانسه او را برای برقراری روابط ی با انقلاب نوپای ایران معامله کند. 17 خرداد سالروز اخراج مسعود رجوی از فرانسه و پناه بردن رسمی او به آغوش صدام حسین و حزب بعث عراق است.

رجوی در آخرین شب حضورش در فرانسه، با کمال وقاحت در پیامی به هوادارانش این شعر را خواند:

در میان توفان هم پیمان با قایقران‌ها      گذشته از جان باید بگذشت از توفان‌ها

او جنگ ایران و عراق را طوفان و حزب بعث و صدام حسین را قایقرانان توصیف کرد و راه برون رفت از طوفان را هم پیمانی با دشمن م که از سوی 80کشور بصورت مستقیم و غیرمستقیم حمایت می شد عنوان می کند.

رجوی همیشه فرار بی سرو صدایش از ایران را با آب و تاب فراوان و قهرمان گونه بازگو می کرد. حالا تبلیغات چی های خودش را در عراق مستقر کرده بود تا به محض نشستن هواپیمای حامل او در فرودگاه عراق، ورود او را همچون ورود یک ابرقدرت و یا تمدار شناخته شده پوشش دهند و از او همچون قهرمانان استقبال کنند.

اگرچه شرایط آنگونه پیش نرفت که عراق مدفن مسعود رجوی شود اما غیبت چندین ساله او هم دست کمی از اخراج مجدد ندارد که هیچ، چه بسا ذلت بار تر از اخراج ها نیز هست. چرا که این بار حتی فرصت توضیح و توجیه ناپدیدشدن را هم پیدا نکرد. سرکردگان فرقه رجوی برای بستن دهان منتقدین و البته هواداران که خواهان دانستن وضعیت سرکرده ی اصلی خود هستند پاسخ مضحک و احمقانه ای به آنان داده اند و آن اینکه غیبت مسعود رجوی برای حفظ جانش هست.



در پاسخ به خیانتها و رذالتهای فرقه رجوی در دهه 60 و 70، عملیات هوشمندانه ای علیه این گروهک در عراق، توسط اطلاعات و سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران انجام گرفت.

19/3/1378

انهدام اتوبوس حامل عناصر منافقین در بغداد

علیرغم جنایات متعدد گروهک منافقین در عراق، رفت و آمد عناصر این گروهک در شهرهای این کشور بدون محدودیت و با کنترل امنیتی بعثی ها میسر شده بود. عملیات هوشمندانه اطلاعات و سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران طی بمب گذاری در مسیر تردد اتوبوس حامل 37 عضو ارشد گروهک منافقین که در حال تردد شمال شرق بغداد بودند ضربه سختی به منافقین وارد کرد.

بنا بر گزارشات منافقین 6 تن از اعضاء این گروهک به هلاکت رسیدند و 21 تن از آنها بشدت مجروح شدند. معاون وقت امنیت وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران، ضمن دفاع تمام عیار از این اقدام، آن را حداقل پاسخ به دو دهه جنایات و رذالت های گروهک منافقین عنوان نمود و اظهار داشت این طرح از معدود اقداماتی بود که در شورای امنیت ملی کشور رای قاطع داشت و بدون مخالف بود.

21/3/1378

شلیک موشک های اسکاد به مراسم تشییع معدومین 19خرداد

 درست دو روز بعد، در حالی که منافقین مراسم تشییع معدومین عملیات انهدام اتوبوس را برگزار می کردند، فاز دوم حمله به این گروهک با شلیک موشکهای اسکاد اجرا شد. اگر چه این حمله موشکی تلافت جانی برای گروهک را به همراه نداشت اما بنا بر اظهار شاهدان عینی، بشدت منافقین را غافلگیر کرد و حتی برای مدت کوتاهی مجبور شدند اشرف را تخلیه کنند و جانشان را در ببرند.

نکته جالب توجه اینجاست که تنها کسانی که در مراسم تدفین 6 معدوم انفجار اتوبوس منافقین شرکت نداشتند، مسعود و مریم بودند. گویا هر دوی آن ها پی به احتمال عملیاتی مجدد برده بودند، اما طبق همیشه اعضاء مفلوک را به قربانگاه فرستادند تا خودشان آسیبی نبینند.

 



سرکردگان فرقه مفلوک رجوی، با از دست دادن موقعیت برگزاری سیرک سالانه در فرانسه، مجبور شدند به کارناوال خیابانی روی آورند و برای این کارناوال، میدان شومان بروکسل را انتخاب و گمان می کردند جمعیتی قابل قبول را از سطح اروپا جمع کنند و به بروکسل برسانند. حتی یکی از اعضای شورای مقاومت فرقه اعتراف کرده شرایط و آبروی فرقه آنقدر بحرانی است، که مریم رجوی دستور داده هر هوادار باید هزار نفر را به تجمع بروکسل بیاورد.

اما آنچه در واقعیت اتفاق افتاد، این بود که جمعیت حاضر در این تجمع حتی به هزار نفر هم نرسید و فضاحت بار تر اینکه همین جمعیت هم با دعوت از پناهندگان سیاه پوست در بروکسل و ادغام منافقین در تجمع همزمان اپوزیسیون سوریه در همان زمان و همان مکان حاصل شد و اِلا رسانه فرقه جز به تصویر کشیدن تریبون سخنرانان چیزی برای انتشار نداشت.

این فیلم مربوط به تجمع اپوزیسیون دولت بشاراسد است که همزمان با فرقه رجوی در بروکسل تجمع اعتراضی برگزار کرده بودند.



ضرب المثل خود کرده را تدبیر نیست، حکایت این روزهای فرقه رجویست. دروغپردازی و اتهام زنی های سال گذشته ی فرقه رجوی درباره توطئه ی بمب گذاری در سیرک سالانه ی شان در فرانسه، امسال گریبانشان را گرفت. در شرایط کنونی که دولت فرانسه درگیر اعتراضات گسترده ی ضد سرمایه داری مردمش است. با وجود اشراف به دروغ و ساختگی بودن سناریوی سال گذشته رجوی ها، امسال اجازه برپایی سیرک را به آنان نداد تا شرایط را از اینکه هست آشفته تر نکنند.

ظاهراً دولت فرانسه هم، دیگر رغبتی به هزینه دادن برای فرقه ی رجوی ندارد و به همان اجاره بهای کلانی که بابت دفتر مرکزی رجوی در این کشور دریافت می کند بسنده نموده است. ضمن اینکه احتمال زیاد وجود داشت، جنبش ضد سرمایه داری در این کشور از حضور خارجی های دعوت شده به ویلپنت برای رساندن صدایشان به جهانیان استفاده می کردند و آبروریزی بزرگتری برای دولت مکرون رقم می خورد.

حالا مریم رجوی مجبور است با سناریویی که در پیام شماره 12 شورای میلی مقاومت که بنام مسعود رجوی منتشر شده است، هوادارانش را به کف خیابان ها بیاورد و با التماس از آن ها بخواهد دوستانشان را به هر طریق ممکن برای حضور در میدان شومان بروکسل راضی کنند.



 در پی حمله ی اتمی آمریکا در سال 1945میلادی به شهرهای هیروشیما و ناکازاکی در کشور ژاپن یعنی حدود 74 سال قبل، حدود 200000 نفر از شهروندان این دو شهر جان باختند. بااین وجود روابط دو کشور مدت نسبتاً کوتاهی قطع بود و سپس ژاپن با تکیه بر قدرت آمریکا شروع به بازسازی شهرها و دولت خود نمود. روابط این دو کشور تا حدی خوب بود که طبق آمار حدود 87 درصد از مردم ژاپن به آمریکا سفر داشته اند و علاوه بر این ژاپن پیش رفت چشم گیری در عرصه های علمی و نظامی نیز داشته است. اما جالب است بدانیم در برخی موارد حکومت ژاپن کاملاً تحت اختیار ایالات متحده اداره می گردد. بعنوان مثال هیچ کشوری بدون اجازه آمریکا حق تاسیس پایگاه نظامی در ژاپن را ندارد.

اما چرایی حضور ژاپن بعنوان میانجی گر و یا پیام رسان ترامپ به ایران و شخص مقام معظم رهبری (مدظله العالی) حاکی از هدف دو منظوره ی آمریکا از انتخاب نماینده ای از این کشور می باشد.

ترامپ با انتخاب ژاپن در واقع می خواهد بگوید ما اشتباهات گذشته مان را جبران می کنیم و همانطور که با وجود جنایت اتمی مان در هیروشیما امروز به روابطی دوستانه با ژاپن رسیده ایم و حتی ژاپن میانجی گر بین ما و ایران شده است، ت مان در قبال ایران نیز این گونه خواهد بود و در آینده گام های بلندی را با همراهی ایران خواهیم برداشت.

اما وجه دیگر این انتخاب ایالات متحده، این است که ایالات متحده نه تنها دو شهر ژاپن را با خاک یکسان کرده است و شمار بسیاری از مردم این کشور را قتل عام کرد، که امروز این کشور را تحت کنترل خود دارد. در نظر داشته باشیم در کنار روابط ی و اقتصادی آمریکا با ژاپن، قدرت این کشور در ژاپن به اندازه ای زیاد شده است که هیچ کشوری بدون اجازه آمریکا حق تاسیس پایگاه نظامی در ژاپن را ندارد. لذا ترامپ نماینده ی ژاپن را به مثابه نشان دادن عاقبت جنگ با این کشور برای مذاکره با ایران انتخاب نموده است.

حضرت آیت الله ای مدظله العالی، ضمن حرام اعلام نمودن استفاده از سلاح اتمی، با اشاره به کلاهک های هسته ای انبار شده در آمریکا، به طور غیر مستقیم به نخست وزیر ژاپن فهماندند که  او در حالی به این میانجی گری وادار شده است که کشورش از اصلیترین آسیب دیدگان استفاده ی آمریکا از سلاح اتمی و کشتار جمعی است.

بیانات قاطع رهبر معظم انقلاب، در ناشایست شمردن دونالد ترامپ و آگاه دانستن تمداران ایران از غیر قابل اعتماد بودن ایالات متحده با توجه به سوابق خصمانه شان در طول تاریخ، وجه احتمال خصمانه ی انتخاب ژاپن بوسیله آمریکا را به ترامپ گوشزد و خنثی نمود.


نزدیک شدن مریم رجوی به مسعود و قبول همسری این سرکرده قدرت طلب فرقه که کمی بعد از تشکیل شورای ملی مقاومت که شامل تعدادی از اپوزیسیون های نظام جمهوری اسلامی ایران بود و بواسطه ی حرص قدرت مسعود رجوی و همکاری خیانت بارش با صدام حسین در زمان جنگ تحمیلی همه ی آن اپوزیسیون ها او را رها کردند و این همه فلاکت که در بیش از سه دهه گذشته بر سر فرقه رجوی آمده است، همه ناشی از توهمات و تک روی های مسعود رجوی بود، حاکی از توطئه ای چندین ساله است که شاید تا کنون پرده از این توطئه برداشته نشده است.

با مرور پیشینه ی فرقه ای و حیرت آور تشکیلات رجوی، بارز شدن مریم رجوی در فرقه ی مسعود رجوی و نامشخص بودن زنده و یا مرده بودن مسعود رجوی بر می آید، گاهی به این فکر می کنم که احتمالاً خود مسعود رجوی هم با آن همه ادعای زکاوت و تیزهوشی، از ابتدای ازدواج با مریم رجوی بازی خورده است. ماجرای طلاق مریم قجر از مهدی ابریشمچی و قبول ازدواج غیرشرعی با مسعود رجوی، دست زدن های بی غم و بی حیای مهدی ابریشمچی در مراسم ازدواج این دو جنایتکار خائن و ماجراهای افشا شده از سوء استفاده های جنسی مسعود رجوی از ن عضو فرقه آن هم با همکاری و رایزنی های شخص مریم رجوی بعنوان همسر او، اقداماتی نیست که بتوان بسادگی از کنار آن گذشت. بخصوص که در انتها، مسعود رجوی از این قصه حذف شده و جز نامش هیچ اثر و آثاری از او باقی نمانده است.

حالا می فهمم چطور می شود که مریم رجوی، برای همبستری دیگر ن فرقه با مسعود رجوی رایزنی می کرد و هزینه های خوش پوشی و آرایشی و حتی زیورآلات آنها را هم می پرداخت و ضیافت و یا بهتر است بگویم پارتی های جنسی گروهی برای همسرش تدارک می دید. مریم رجوی، در واقع با شناختی که از زن باره گی مسعود داشت و خودش یکی از نی است که به سبب همین خصلت توانسته بود وارد زندگی شخصی مسعود رجوی شود، با این اقدام مسعود را غرق در لذت های کرد تا او از قدرت مطلق بودن در فرقه عقب بنشاند.

بهر حال این فرقه از زمان روی کارآمدن مسعود رجوی، از سازمانی نسبتاً شناخته شده در بین انقلابیون به فرقه ای منفور و غیرقابل قبول تبدیل شده است. لذا در میان هرگونه احتمال پیرامون چرایی حذف مسعود رجوی، احتمال توطئه گری علیه او، قوت بیشتری دارد. با آن سابقه ی جنایات تروریستی دهه های 70،60 و حتی 80 که در کارنامه ی فرقه رجوی بنام مسعود ثبت شده است. لازمه بقاء در پس از سقوط صدام حسین، حذف این جنایتکار و روی کار آمدن زنی با شعار های فریبکارانه ی صلح جویی و ادعاهای روشنفکری بود.

مریم رجوی اندکی پیش از حمله آمریکا به عراق در حالی به فرانسه فرار کرد که هیچ یک از اعضای فرقه رجوی تا زمان دستگیری او در جریان پرونده پولشویی در فرانسه، نمی دانستند که مریم کجاست و چرا مدتی است از او خبری نیست.

اینکه مریم رجوی از زندان فرانسه آزاد و اتهام پولشویی از او رفع شد هم بخشی از روابط پشت پرده ی مریم و شورای مقاومت این فرقه با آمریکایی ها بود که مسعود رجوی کوچکترین اطلاع و نقشی در آن نداشته است.

نکته ای هم راجع به مهدی ابریشمچی در جریان عملیات های خائنانه نظامی رجوی علیه کشورمان وجود دارد و آن اینکه مسعود رجوی بسیاری از منتقدین و افراد مسئله دار فرقه اش را در حین عملیات نظامی به هلاکت رساند و آن ها را از کشته شده های جنگی اعلام می کرد. از جمله ی افرادی که بدستور مسعود رجوی در عملیات فروغ کشته شد، علی زرکش نفر دوم این فرقه بعد از هلاکت موسی خیابانی بود که با انقلاب ایدئولوژیک مسعود رجوی مخالفت داشت و حتی در دادگاه رجیومحکوم به اعدام شده بود اما با شروع عملیات فروغ او و همسرش هردو موظف به حضور در این عملیات شدند و مسعودرجوی هر دوی آن ها را در این عملیات به هلاکت رساند. آیا تعجب ندارد که مهدی ابریشمچی با وجود آن که همیشه نزدیک مریم و مسعود بود و قطعاً مسعود دل خوشی از این نزدیک بودن او بعنوان همسر سابق مریم رجوی نداشته است. در هیچ عملیاتی حذف نشد تا سایه سنگینش برای همیشه از سر مسعود رجوی برداشته شود؟

جواب این سوال هم نقش استراتژیک مهدی ابریشم چی در اجرای توطئه علیه مسعود رجوی است و احتمالاً بازیگردان اصلی این توطئه نیز خود مهدی ابریشم چی است چرا که همه ی اعضای رده بالای تشکیلات رجوی اگر حماقت مسعود رجوی در حمایت از بنی صدر و شروع فاز مسلحانه در30 خرداد نبود، قطعاً دست از ادامه ی همکاری با رجوی برمی داشتند و شاید امروز از رجال ی در کشورخودمان بودند. اما حماقت های رجوی آنان را به سرنوشتی سیاه، منفور و غیر قابل بازگشت به آغوش ملت و میهن دچار کرد که راه حلی جز حذف فیزیکی مسعود و بهره برداری تشریفاتی از نام او برای آسیب دیدگان از تفکرات رجوی باقی نگذاشت.


بنیانگذاران فرقه مجاهدین با پوشش اسلام اما عملکردی کاملاً منطبق بر مکتب مارکسیست، سازمانی را که می توانست بعنوان یک حزب مطرح در پس از سقوط حکومت پهلوی فعالیت های سازنده داشته باشد را به سرنوشتی دچار کردند که امروز بعنوان منفورترین فرقه ضد میهنی و ضدانسانی شناخته می شود.

ایده ی نیاز به روش نوین مبارزاتی برای مقابله با امپریالیسم آمریکایی و استبداد پهلوی در واقع بهانه ای بود برای خوراندن تفکرات مسموم موسسین و سرکردگان فرقه مجاهدین به هواداران و اعضاء این فرقه، که فریب هیجان و ادعاهای روشنفکری امثال حنیف نژاد را خوردند.

اما جالب است که سرکردگان این فرقه، اتفاقاً ضربه ی اصلی را توسط یکی از جو زده ترین مدعیان مارکسیست در بین خودشان خوردند. مسعود رجوی که عملکرد این سالیانش نشان از استعداد ذاتی او در ایجاد انحرافات عقیدتی و اخلاقی دارد همان کسی است که مرگبارترین ضربه به فرقه مجاهدین را زد.

بنا بر اظهارات پرویز معتمد، افسر ساواک و مسئول دستگیری سرکردگان فرقه مجاهدین، مسعود رجوی بود که با ساواک کمک کرد تا سرکردگان مجاهدین دستگیر شوند و پس از آن ساواک اعلام کرد اپوزیسیون شاهنشاهی رسماً منهدم شده است.

اما سرنوشت مبارزه با حکومت پهلوی و پیروزی تفکر اسلامی که خواست آحاد مبارزین بود بخوبی اثبات می کند که تشکیل و روش های مبارزاتی فرقه مجاهدین چیزی جز ادعاهای روشنفکری سرکردگانش برای عملی ساختن عقاید استبدادیشان نبوده است. و اِلا اگر رویه ی عادی انقلابی را طی می کردند و خالصانه و بی مدعا تنها در فکر مبارزه با طاغوت بود، امروز هم این سرنوشت فلاکت بار را پیدا نمی کردند.


شبکه تلویزیون خصوصی Klan آلبانی از جمله شبکه‌های مهم این کشور در تاریخ ۵ نوامبر برنامه‌ای را به درخواست دو تن از اعضای جدا شده گروهک منافقین که در آلبانی مأوی گزیده‌اند، برگزار نمود. برنامه STOP  این شبکه که اختصاص به افشاگری در مورد مسائل مختلف روز آلبانی دارد. بخش دوم این برنامه ضمن انتقاد صریح از بسته بودن اردوگاه منافقین در آلبانی، به برخورد نامناسب و خشن با خبرنگارانی که خواهان ورود به این اردوگاه هستند اشاره کرده و رهبری این گروهک را متهم به استبداد و دیکتاتوری کرد.

عنوان این برنامه نیز بسیار گویا بود: گواهی مجاهدین: مغزشویی جوان‌های آلبانیایی توسط سازمان مجاهدین» در ابتدای این برنامه دو تن از اعضای جدا شده گروهک به نام‌های فرید شاه‌کرمی و رحمان محمدیان مطالبه‌ای که داشتند را بیان نموده و به شکایت از رفتاری که در درون سازمان با آنها صورت گرفته است پرداختند.

 فرید شاه‌کرمی توضیح داد که وی در سال ۲۰۰۹ و تنها در شانزده سالگی همراه با برخی از بستگان خویش به عضویت گروهک در آمده و به اردوگاه اشرف در عراق رفته و در آنجا یک بخش و یا نهادی ویژه برای شستشوی مغزی وجود داشته است که آنها با تعدادی جوان دیگر تحت مراقبت بوده‌اند. او می‌گوید در سال ۲۰۱۶ به آلبانی منتقل شده است و خواهر، مادر و برادر وی در اردوگاه منافقین در مانز، اطراف تیرانا هستند، ولی او امکان دیدار با آنها را ندارد. درخواست و مطالبه او نیز دیدار با بستگانش بود و تأکید می‌کرد از یک خانواده مخالف رژیم ایران می‌آید و اکنون یک سال و نیم است که حتی صدای بستگانش را نیز نشنیده است. او می‌گفت که در اروپا است و باید به عنوان یک انسان از آزادی‌های معمولی برخوردار باشد و برای رسیدن به اهدافش از برنامه کمک خواست.

 نفر دوم که او نیز جدا شده از گروهک است رحمان محمدیان نام داشته و می‌گوید که ۲۸ سال عضویت در گروهک داشته و سال ۲۰۱۵ به آلبانی منتقل شده است و یازده روز پس از آن فرار کرده و سه سال است از سازمان جدا شده است. او توضیح می‌دهد که هرچند ابتدا به پروپاگاندای آنها برای ایده‌آل‌های آزادی و حکومت لیبرال اعتقاد داشته است، ولی زود در یافته که این دروغی بیش نیست و در درون سازمان ضد این حکمفرما است. او می‌گوید که سازمان مانند یک مافیا عمل می‌کند و حتی در آلبانی به دنبال جذب جوان‌ها هستند و در یک مورد شاهد آن بوده است که چگونه شهروندان آلبانی با داشتن پرچم گروهک به نفع آنها در میدان مرکزی شهر تیرانا شعار می‌داده‌اند و اعضای سازمان نیز از آنها فیلم‌برداری می‌کردند تا برای اهداف تبلیغاتی از آن استفاده نمایند.

او در این زمینه اعلام نمود که هر یک از اعضای سازمان ۳۰ هزار دلار را به همراه خود به آلبانی آورده‌اند و برخی از اعضای ارشد و مورد اعتماد تا ۲۰۰ هزار دلار با خود از عراق آورده‌اند که در واقع پول‌های کثیفی هستند که صدام به آنها داده است و اکنون برای شستشوی مغزی جوانان آلبانی از آنها استفاده می‌شود. به نظر وی سازمان با دادن پول به جوانان آلبانیایی برای تقویت موقعیت خود در آلبانی به دنبال جذب آنها است و اگر خانواده‌های آلبانیایی دیر بجنبند بیرون آوردن جوانان‌شان از سازمان بسیار سخت و دشوار خواهد بود، زیرا سازمان مثل یک مافیا عمل می‌کند. او از سوء استفاده‌ای که از جوانان آلبانیایی در مراسم‌های درونی سازمان صورت می‌گیرد نیز پرده برداشت و می‌گوید سازمان از پناهجوی صددرصد رسمی شدن آنها جلوگیری می‌کند و برای این هدف بر کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد در آلبانی برای ایرانیانی که از عراق به آلبانی منتقل شدند، فشار وارد می‌کند و به آن رشوه می‌پردازد. او می‌گوید با بسته شدن رامسا آنها از جایی کمک مالی دریافت نمی‌کنند و خواستار داشتن حق اشتغال در آلبانی برای امرار معاش‌شان هستند.

 همچنین دو مجری این برنامه ضمن پخش اظهارات یکی از اتباع انگلستان به نام بارونس نیکلسون در مورد سازمان مجاهدین خلق و ساپورت مالی آن توسط صدام حسین مدعی شدند که در تیرانا اعضای گروهک به چند آپارتمان می‌روند و در آنجا پول‌هایی که با مهر عربی ور است را دریافت می‌کنند. در این ویدئو که با زیرنویس آلبانیایی پخش شد گروهک به عنوان یک سازمان تروریستی بین‌المللی که مورد اعتماد ویژه صدام حسین بود و برای بایگانی سلاح‌های بیولوژیک و شیمیایی از آنها استفاده می‌کرد، معرفی شده است. در این ویدئو فیلمی از آرشیو عراق در دوره صدام حسین نیز پخش می‌شد که نشان می‌دهد اعضای ارشد گروهک منافقین از صدام پولهای زیادی را دریافت می‌کنند.

 در چند جای برنامه آقای ساییمیر کودرا، مجری اصلی برنامه STOP به صراحت از رفتار منافقین با خبرنگارانی که خواهان وارد شدن به اردوگاه هستند انتقاد شده و مجری دیگر آقای کودرا می‌گوید که آنها با آنکه ادعا می‌کنند از دیکتاتوری فرار نموده‌اند، ولی در واقع در درون سازمان دیکتاتور بسیار شدیدتری قرار دارند. حتی این مجری اردوگاه را با ماتهائوزن، یکی از اردوگاه‌های نازی‌ها در اتریش مقایسه نموده و می‌گوید: البته دولت نیز نظر خاص خود را در این زمینه دارد، ولی رویکرد آنها در مانز و تزریق ایدئولوژی‌شان به جوانان به هیچ وجه پلورالیستی و دموکراتیک نیست و رویکرد آنها در اردوگاه نیز شدیداً استبدادی است.


شهید میربهزاد شهریاری پنجم فروردین سال 1333 در روستای بُحَیری شهرستان دشتی استان بوشهر متولد شد. در سن 6 سالگی قرآن را نزد پدر آموخت و تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش آغاز کرد و تا دیپلم در بوشهر به تحصیل ادامه داد. وی همراه با تحصیل در رشته ادبی، از کسب فیض در حوزه علمیه نیز غافل نبود. در سال 1351 در رشته الهیات و معارف اسلامی در مشهد به تحصیلات دانشگاهی مشغول شد. در سال 1355 به سربازی رفت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی وارد آموزش و پرورش شد. در سن 26 سالگی با رای مردم رودباران وارد مجلس شورای اسلامی شد و نمایندگی آنها را به عهده گرفت. ایشان عضو کمیسیون کشاورزی و عمران روستایی مجلس شورای اسلامی نیز بود. پس از راهیابی به مجلس اول، همه همت خود را برای خدمت به مردم منطقه محروم رودباران و استان بوشهر که در رژیم طاغوت مورد بی مهری قرار گرفته بودند، مصروف داشت و با ارسال گزارش های متعدد و پیگیری های مجدانه، خواستار تحقق مطالبات مشروع موکلان حوزه انتخابیه خود شد. شهید به واسطه علاقه وافری که به ت داشت به عنوان یکی از یاران شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی شناخته میشد و در جلسات آنان شرکت می کرد.

اردیبهشت سال 1360 با دعوت از شهید رجائی به استان بوشهر، مشکلات و نارسایی های موجود در استان را به رئیس جمهور مکتبی گزارش کرد. این شهید همچنین یکی از استیضاح کنندگان بنی صدر در طرح عدم کفایت ی وی بود و سرانجام در اثر انفجار بمب در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی روز 7 تیر ماه 1360 توسط منافقین به شهادت رسید.

 

آنچه در ادامه می‌خوانید گفت‌وگویی است با فرزند شهید میربهزاد شهریاری:

زمان شهادت پدرم من 5 ساله بودم. هرچند دوری پدر برایم سخت بود، اما بعدها فهمیدم که شهادت پدرم برای دین و میهنم چقدر ارزشمند بوده و هست. بعدها درس خواندم  و به لباس ت ملبس شدم و مدرک تحصیلی کارشناسی‌ارشدم را در رشته‌ پدرم ادامه دادم؛ فقه و مبانی علوم اسلامی». از سال 82 کارمند مجلس شورای اسلامی هستم؛ جایی که پدرم روزگاری خدمت می‌کرده و نطق می‌داده. از اخلاق و خصوصیات پدر این‌گونه برایم تعریف کرده‌اند: مردی مقید به امور دینی، خوش‌رو و مهربان و حامی حقوق مستضعفان. پیگیر، کوشا، مردمی و انقلابی. شهادت پدرم ادامه‌ راه سرخ سیدالشهداست و کسانی که او و هم‌سنگرانش را شهید کرده‌اند، خوب می‌دانند و اگر نمی‌دانند بدانند که با این کار نه‌تنها نتوانستند آنها و انقلابشان را از میان بردارند؛ بلکه نادانسته انقلاب اسلامی، این نهال الهی و شجره‌ طیبه را با ریختن خون شهیدان آبیاری کرده‌اند و تنه‌اش را تناور، شاخه‌هایش را پربرگ، و ثمره‌اش را رسیده‌تر و شیرین‌تر کرده‌اند.

پنج روز از آغاز بهار و تحویل سال 1333 گذشته بود که پدرم در روستای بُحِیری» در 6 کیلومتری مرکز شهرستان دشتی در استان بوشهر به دنیا آمد؛ در خانواده‌ای از خاندان رسول اسلام. نامش را میربهزاد» گذاشتند و اسم کاملش می‌شد سیدمیربهزاد شهریاری».

از یک شهید می‌گویم، شهیدی بزرگ از روستایی کوچک. پدرش ادیبی نامدار و سیدی محترم بود. در کودکی و به رسم آن روزگار به مکتب‌خانه رفت و قرآن را فراگرفت، تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را هم در شهرستان خود گذراند و برای ادامه‌ تحصیل به بوشهر؛ مرکز استان رفت و در دبیرستان تاریخی سعادت دیپلم گرفت. سال 51 با رتبه‌ای بالا در کنکور، رشته‌ الهیات، گرایش فقه و مبانی علوم اسلامیِ دانشگاه فردوسی مشهد را انتخاب کرد و راهی خراسان و مجاور امام رضا (علیه السلام) شد.

از دانشجویان ممتاز دانشگاه بود، در کنار تحصیلات دانشگاهی به حوزه‌ی علمیه‌ مشهد رفت تا هم‌زمان علوم دینی را هم فرابگیرد. در سطح یکِ حوزه از استادان زیادی بهره برد که یکی از آن‌ها آیت‌الله سیدعلی ‌ای بود که آن روزگار در مشهد زندگی می کردند؛ کسی که در روشن کردن چراغ معرفت و دادخواهی و گرایش بیشتر او به آرمان‌های اصیل اسلامی و شعله‌ور ساختنش در بیدادستیزی و پیشرفت علمی نقش داشته است.

برای تحصیل عمیق علوم اسلامی به حوزه‌ علمیه‌  قم هم رفت و آمد داشت و سال 55 از پایان‌نامه‌ خود با موضوع لاضرر و لاضرار فی‌الاسلام» به راهنمایی استادش آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی دفاع کرد و مدرک کارشناسی‌اش را گرفت.

پدرم در سن 20 سالگی با دختردایی خود ازدواج کرد که حاصل آن دو فرزند پسر بود. اولی من سیدمحمدمهدی» و دومی، برادرم سیدمحمدحسین» است.

ایشان خدمت سربازی و اجباری‌اش در ماه‌های پایانی رژیم شاهنشاهی و در ارتش طاغوتی در تهران بود که به فرمان امام خمینی(ره) از پادگان فرار کرد. در روستای خود اولین راهپیمایی علیه شاه را به‌راه انداخت و اعلامیه‌های انقلابی امام را پخش می‌کرد. مبارزات انقلابی خود را با جدیت انجام می‌داد و هم‌زمان با پیروزی انقلاب اسلامی باقی‌مانده‌ سربازی‌اش را تمام کرد و هشت روز پس از 22بهمن 57 به استخدام آموزش‌وپرورش درآمد و به تدریس و مدیریت مشغول شد. با پیروزی انقلاب اسلامی مسئول کمیته‌ انقلاب شهرستان دشتی شد؛ تا این‌که در سال 59 درحالی‌‌که در اوج روزگار جوانی و در سن 26 سالگی بود، به اصرار عالمان و دوستان و اطرافیان، نامزد نمایندگی دوره‌ اول مجلس شورای اسلامی شده و از حوزه‌ دشتی، تنگستان، دَیّر و کنگان» استان بوشهر که آن‌زمان حوزه رودباران» نامیده می‌شد به مجلس اول راه پیدا کرد.

او در همان دوره به‌همراه عبدالحمید دیالمه» عضو هیئت‌رئیسه‌ سِنّی مجلس برای انتخاب هیئت‌رئیسه و تشکیل مجلس شد. این روستازاده در مجلس هم دلش با روستا و روستاییان بود و به خواست خودش به عضویت کمیسیون کشاورزی و عمران روستایی مجلس درآمد. محمدعلی رجایی؛ که آن روزگار نخست وزیر کابینه‌ی بنی‌صدر» بود روز اول خرداد سال 60 به شهر خورموج آورد و در حضور مردم، مشکلات‌شان را به گوش نخست‌وزیر رساند.

پدرم یکی از جدی ترین استیضاح‌کنندگان بنی‌صدر» و از نطق‌کنندگان علیه او در مجلسِ بررسی طرح عدم کفایت ی بنی صدر بود. وی نطق آتشینش درباره‌ عدم‌کفایت ی رئیس‌جمهور» را با این شعر آغاز کرد:

نه هرکس شد مسلمان می‌توان گفتش که سلمان شد      ‌از اول بایدش سلمان شود و آن‌گه مسلمان شد

نه هر سنگ اَر بدخشان است لعلش می‌توان گفتن      بسی خون جگر باید که تا لعل بدخشان شد

جمال یوسف اَر داری به حُسن خود مشو غرّه      صفات یوسفی باید تو را تا ماه کنعان شد

اگر صد رستم دستان به دستان دست و پا بندی      به مکر و حیله و دستان نشاید پور دستان شد

ایشان در حساس‌ترین زمانِ یک انقلاب مردمی یعنی ابتدای شکل‌گیری و قوام آن، در کنار دفاع از حقوق مردم ایران اسلامی و حوزه‌ انتخابی خود، فعالیت‌های حزبی‌اش را هم رها نکرد؛ او عضو مقبول‌ترین و سالم ترین حزب اوایل انقلاب یعنی حزب جمهوری اسلامی» شد و در کنار  آیت‌الله بهشتی، در راه نهادینه‌شدن اهداف انقلاب و دوام آن تلاش میکرد.

به‌تازگی 27 ساله شده بود که در روز هفتم تیر سال 60 به یکی از جلسات حزب جمهوری در محله‌ سرچشمه» تهران رفت. او مدیر جلسه بود، همین‌طور قاری قرآن ابتدای جلسه؛ با صدای حزینی که میراث منطقه‌ اجدادی‌اش بود، بسم‌الله گفت و قرآنِ یکی از آسمانی‌ترین نشست‌های انقلاب اسلامی را تلاوت کرد و بعد از دقایقی با صدای انفجاری مهیبی همراه بیش از 70 تن از دوستان و همرزمان و همفکرانش بال‌دربال هم تا ملکوت پرکشیدند و واقعه‌ هفتم تیر سال 60 در ایران شد برهانی قاطع برای به‌حق بودن و دوام انقلاب نوپای اسلامی و لکه‌ ننگی برای منافقینی که منطقشان خون و ترور و حذف فیزیکی بود.

پیکر لاله‌گون پدرم در روستایش؛ بحیری در خاک آرمید و یادمانی از او در کنار مزار شهدای 72 تن در بهشت زهرای تهران نشان‌گذاری شده است.

نام این شهیدان تا ابد فراموش‌ناشدنی است و در خاطره و حافظه‌ تاریخی این سرزمین پرگهر خواهدماند. من برای زنده نگه داشتن یاد و نام پدرم، نام فرزند خود را میربهزاد» گذاشتم تا راه او را ادامه بدهد.


بی‌شک خبرسازترین رویداد روزهای اخیر در سطح منطقه‌ بر پایی مجموعه‌ای از شورش‌ها و اعتراضات خیابانی در دو کشور عراق و لبنان است. این دو کشور که در برهه کنونی به نوعی دو حلقۀ حیاتی محور مقاومت محسوب می‌شوند از جمله پایدارترین دوستان ایران اسلامی نیز محسوب می‌شوند. پس از وقوع درگیری‌های اخیر در این دو کشور، رجوی و هوادارانش نهایت سعی و تلاش خود را به کار بردند تا با سود جستن از دستگاه تبلیغاتی خویش که هزینۀ آن را از اربابان استعمارگر فرقه دریافت می‌کنند خوشحالی گروهک کثیف خویش را از وقوع جنگ داخلی در عراق و لبنان نشان دهند. پیش از هر چیز باید گفت این شادی جنون‌آمیز بیشتر به نوعی سادیسم سازمان‌یافته شباهت دارد تا یک استراتژی تبلیغاتی، اما آنچه بیش از نفس وجود این بیماری در درون فرقه اهمیت دارد عللی است که منجر به بروز این دیگرآزاری وحشتناک شده است. برای بازیابی این دلایل باید به یک واکاوی کوتاه در خصوص خصومت دیرینۀ منافقین با ایران و محور مقاومت بپردازیم. ریشه‌های این کینۀ دیرینه با سه ملت ایران، عراق و لبنان را می‌توان در موراد زیر خلاصه کرد:

  1. منافقین به خاطر سرسپردگی به رژیم صهیونیستی و دستگاه‌های اطلاعاتی متعدد این رژیم مجبور هستند طوعاً یا کرهاً مطابق با ت‌های موساد و سران آن به پیش بروند و برای اجرای ت‌های کثیف صهیونیست‌ها باید مستقیم یا غیرمستقیم به آشوب در لبنان که یکی از مهم‌ترین مهره‌های محور مقاومت به رهبری ایران علیه صهیونیست‌ها است دامن بزنند و در نهایت با انتصاب این جنگ شهری به حزب‌الله لبنان تمام سعی خود را در راه خلع سلاح مقاومت در لبنان به کار گیرند.
  2. منافقین سعی دارند تا با لابی‌گری در کشورهای غربی و با استمداد از قدرت رسانه‌ای پوشالی خویش جنگ با حزب‌الله در لبنان را در میان افکار عمومی لبنان به ویژه مسیحیان مارونی این کشور نبرد با ایران جلوه دهند تا بتوانند هم خیال اربابان خود در تل‌آویو را راحت کنند و هم وجهۀ جمهوری اسلامی ایران را در میان ملت لبنان تخریب کنند.
  3. رجوی و دوستانش‌ هیچ‌گاه روزهای خوش خود در عراق و مزدوری برای صدام را فراموش نخواهند کرد و علاوه بر این مسببان خروج فضاحت‌بار خود از بهشت عراق را هرگز نخواهند بخشید. کاملاً واضح است که سران این گروهک، مردم و دولت‌های کنونی ایران و عراق را مسبب اصلی اخراج خویش از عراق می‌دانند و با این دهان‌کجی مضحک و جنگ بی‌امان تبلیغاتی سعی دارند تا عقده حقارت خویش را تسکین دهند و دوستی و مودت به وجود آمده میان ایران و عراق را به دشمنی بدل کنند. با این کار منافقین هدف خارج‌کردن عراق از ائلاف محور مقاومت به رهبری ایران را نیز دنبال می‌کنند.
  4. علاوه بر موارد فوق منافقین به دستور و تحریک دوستان سعودی خود به دنبال تعطیل‌کردن اجتماع عظیم و میلیونی اربعین حسینی در عراق هستند و برای نیل به این هدف از ابزار دلار و تبلیغات برای رشددادن جریان‌های انحرافی در این کشور استفاده می‌کنند.

با عنایت به جزئیات خیمه شب‌بازی جدید منافقین در عراق و لبنان ضد ایران و محور مقاومت و البته جهان اسلام باید بگوییم که منافقین به عنوان عروسک‌های این نمایش نقش خویش را بسیار ناشیانه ایفا می‌کنند. سبب اصلی شکست این بازی جدید نیز اشتباه راهبردی صهیونیست‌ها در فرآیند استفادۀ ابزارگونه از منافقین ضد ایران اسلامی است. این خطاهای فاحش را می‌توان این چنین بر‌شمرد:

  1. محبوبیت جمهوری اسلامی ایران و همچنین حزب الله لبنان در بین افکار عمومی تمامی گروه‌های ی‌مذهبی لبنان به حدی ریشه‌دار و عمیق است که با این تردستی‌های مسخره تبلیغاتی نمی‌توان خدشه‌ای به آن وارد نمود. آحاد ملت لبنان، حزب‌الله و سیدحسن نصرالله را به عنوان حافظان مرزهای کشور خویش گرامی می‌دارند.
  2. نقش بی‌بدیل ایران و نیروهای مقاومت عراق در فرآیند مبارزه با افراط‌گرایی در این کشور بسیار روشن است. به برکت همین نقش‌آفرینی غیرقابل انکار ایران محبوبیتی رو به تزاید در میان مردم ستم دیدۀ عراق به دست آورده است. پیوندی که این محبوبیت آمیخته به خون جوانان هر دو کشور، در راه مبارزه با تکفیری‌ها به وجود آورده است قوی‌تر از آن است که با شیطنت تبلیغاتی گروهک منافقین از هم بپاشد.
  3. مسئلۀ دیگر که نباید آن را از یاد برد این است که جنایات آشکار و بی‌رحمانۀ منافقین علیه کشور و مردم ایران و عراق و البته جهان اسلام طوری آنها را مفتضح کرده است که کارآیی خود حتی به عنوان یک ابزار کثیف در بازی‌های تبلیغاتی را از دست داده اند.

با وجود این اوصاف باید دید فرورفتن در منجلاب جدیدی که اربابان منافقین برای آنها تدارک دیده‌اند آینده این فرقه را به کجا خواهد برد. به‌طور کلی می‌توان روزهای آینده منافقین را با در نظر گرفتن این بازی جدید چنین پیش‌بینی کرد:

  1. منافقین که همواره جمهوری اسلامی ایران را برای کمک به کشورهای منطقه در راه مبارزه با تروریسم سرزنش می‌کردند اکنون قدم به کارزاری تبلیغاتی در میدان لبنان و عراق گذاشته‌اند. این اقدام می‌تواند اعضای رده پایین فرقه را با سؤالات بی پاسخ زیادی روبه‌رو کند و در نهایت موجودیت فرقه را با معضل فروپاشی روبه‌رو سازد.
  2. اقدام تبلیغاتی منافقین علیه لبنان و عراق نمایانگر یک تناقض ایدئولوژیک است زیرا، تفکر التقاطی حاکم بر درون فرقه مبلغ حمایت از آزادی قدس و فلسطین است. این در حالی است که دستگاه‌های تبلیغاتی منافقین باتمام توان حامیان واقعی آزادی قدس را می‌کوبند. این اقدام مزورانه می‌تواند چهره منفور این فرقۀ تروریستی را در جهان اسلام بیشتر هویدا کند.                   

حضرت آیت‌الله ‌ای صبح امروز (یکشنبه) در ابتدای جلسه درس خارج فقه درباره‌ مسائل پیش‌آمده پس از اجرای طرح مدیریت مصرف سوخت، مطالبی بیان کردند. بخشی از بیانات رهبر انقلاب اسلامی در این باره به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم

و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین.

 قبل از اینکه بحث را شروع بکنیم، من عرض بکنم که در این یکی دو روز خب یک حوادثی به دنبال مصوّبه‌ سران کشور، سران قوا اتفاق افتاد؛ دیروز، دیشب، پریشب، در برخی از شهرهای کشور و متأسفانه مشکلاتی هم درست شد، تعدادی جان باختند و مراکزی تخریب شد. از این کارها هم شد در این یکی دو روزه. چند نکته را باید توجه داشت؛ اولاً وقتی یک چیزی مصوبه‌ سران کشور هست، آدم باید با چشم خوش‌بینی به او نگاه کند، بنده در این قضیه سررشته ندارم یعنی تخصص این کار را ندارم، گفتم هم به آقایان؛ گفتم من چون نظرات کارشناس‌ها هم در این قضیه‌ بنزین مختلف است، بعضی‌ها آن را لازم و واجب می‌دانند بعضی‌ها مضر می‌دانند، بنابراین من هم که صاحبنظر نیستم در این قضایا؛ گفتم من صاحبنظر نیستم لکن اگر سران سه قوه تصمیم بگیرند من حمایت می‌کنم. من این را گفتم، حمایت هم می‌کنم. سران قوایند، نشستند با پشتوانه‌ کارشناسی یک تصمیمی برای کشور گرفتند، باید عمل بشود به آن تصمیم؛ این یک نکته.

 نکته‌ دوم اینکه خب بله، یقیناً بعضی از مردم از این تصمیم یا نگران می‌شوند یا ناراحت می‌شوند یا به ضررشان است یا خیال می‌کنند به ضررشان است به هر تقدیر ناراضی می‌شوند، لکن آتش زدن به فلان بانک این کار مردم نیست، این کار اشرار است؛ کار اشرار است، این را باید توجه داشت. در یک چنین حوادثی معمولاً اشرار، کینه‌ورزان، انسانهای ناباب وارد میدان می‌شوند، گاهی بعضی از جوان‌ها هم از روی هیجان با اینها همراهی می‌کنند و این‌جور مفاسد را به بار می‌آوردند. این مفاسد هیچ مشکلی را درست نمی‌کند جز اینکه علاوه‌ بر هر مشکلی که هست، ناامنی را هم اضافه می‌کند. ناامنی بزرگ‌ترین مصیبت برای هر کشوری است، برای هر جامعه‌ای است، اینها قصدشان این است. شما ملاحظه کنید در این دو روز تقریباً یعنی دو شب و یک روزی که از این قضایا گذشته همه‌ مراکز شرارت دنیا علیه ما این کارها را تشویق کردند، از خانواده‌ منحوس خبیث خاندان پهلوی تا مجموعه‌ خبیث و جنایتکار منافقین، اینها دارند مرتباً در فضای مجازی و در جاهای دیگر دارند تشویق می‌کنند، ترغیب می‌کنند که این شرارت‌ها انجام بگیرد. من عرضم این است هیچ کس به این اشرار کمک نکند، هیچ انسان عاقل و شایسته‌ای که به کشور خودش علاقه مند است، به زندگی راحت خودش علاقه مند است، به اینها نباید کمک بکند؛ اینها اشرارند، این کارها کار مردم معمولی نیست.

مسئولین هم البته دقّت کنند، مواظبت کنند، هرچه ممکن است از مشکلات این کار کم کنند. حالا من دیروز دیدم در تلویزیون که بعضی از مسئولین محترم آمدند گفتند که ما مراقبیم که این افزایش قیمت موجب افزایش قیمت اجناس و کالاها نشود؛ خب بله این مهم است، چون الان گرانی هست، بنا باشد باز اضافه بشود گرانی خب این برای مردم خیلی مشکلات درست می‌کند، باید مراقبت کنند. این مراقبت‌ها را اینها بکنند، مسئولین حفظ امنیت کشور هم به وظایفشان عمل کنند، مردم عزیز ما هم که خوشبختانه در قضایای گوناگون این کشور بصیرت خودشان را، آگاهی خودشان را نشان دادند بدانند که این حوادث تلخ از ناحیه‌ کیست و چگونه است، این آتش‌زدن و خراب‌کردن و ویران‌کردن و دعواکردن و ناامنی ایجادکردن مال چه کسی است، این را بفهمند توجه کنند که می‌فهمند هم مردم ملتفتند، و از اینها فاصله بگیرند. این آن توصیه‌ ما است، مسئولین کشور هم به وظایف‌شان به طور جدی عمل کنند.

بالاخره وقتی یک تصمیمی گرفته شد از ناحیه‌ سران سه قوه، بحث دولت نیست، بحث یک وزارتخانه نیست، سران سه قوه‌ کشور نشستند یک تصمیمی گرفتند؛ به یک پشتوانه‌ کارشناسی هم متکی است. گفتم من صاحب‌نظر نیستم در این قضیه لکن به عنوان یک آدمی که می‌بیند مسئولین کشور تصمیم گرفتند. زمان امام (رضوان‌اللّه‌علیه) هم همین جور بود، یک کارهایی را مسئولین، سران سه قوه تصمیم می‌گرفتند و اجرا می‌شد، حالا هم همین جور است. امیدواریم ان‌شاء‌اللّه به کمک مردم، به هم‌فکری و هم‌افزایی مسئولین و دلسوزی و پیگیری آنها و لطف الهی ان‌شاء‌اللّه این کار به بهترین وجهی پیش برود.


عشق را از ن مجاهد گرفتید با چه چیزی جایگزین کردید ؟

انتخاب روزهایی برای بزرگداشت زن در تقویم ایرانی و جهانی تنها بهانه‌ای است برای تجلیل از بخشی از جامعه بشریت که وجودش با عشق گره خورده است و نادیده گرفتنش این دنیا به جهنمی سخت و دردناک بدل می کند. چنان که واژه زن» از زندگی» و زایندگی» می گوید، حذف زندگی و زایندگی از زن به مثابه حذف عنصر حیاتی وجود اوست. مادر شدن نتیجه این زایندگی است که حالی خوب و شگفت انگیز، انگیزه‌ای قوی و آرام بخشی برای زندگی فرزندان و پدران می‌شود. مادر بودن اما سخت است؛ صبوری و بزرگ منشی می‌طلبد و همه اینها تنها از زن برمی‌آید.

دو زن پشت اتاقک آجری از ناراحتی خاک روی سرشان می ریختند!

در تشکیلات مجاهدین خلق ن نمود ظاهری بسیار دارند. هر مخاطبی که به تازگی با این تشکیلات آشنا شود از شمار اعضای زن و رفتار ظاهرا فعالانه آنها در امورات تشکیلات شگفت زده می‌شود و با شنیدن ادعاهای‌های مریم رجوی درباره حقوق ن و برابری زن و مرد به خود اطمینان می دهد که این تشکیلات زن محور یکی از اهدافش احقاق حقوق از دست رفته ن است. این ظاهر بسیار شیک، پرطمطراق و غرب پسندی است.

رهبر سازمان مجاهدین: زن ها فتنه هستند

رهبر سازمان مجاهدین: زن ها فتنه هستند

اما آشنایی افراد با این نمود ظاهری، بدون آنکه اشرافی بر عمق روابط سازمان داشته باشند بر ابعاد گوناگون نقض حقوق ن سرپوش می گذارد. افراد ممکن است ندانند که ن و مادران عضو مجاهدین خلق قربانی هولناکترین موارد نقض حقوق بشر و تبعیض های جنسیتی هستند که با اندکی جستجو می توان اطلاعات کامل و و سیعی درباره آن بدست آورد. شواهد و مستندات درباره نقض حقوق ن در مجاهدین خلق در منابع فارسی و حتی انگلیسی به راحتی قابل دسترس است. در اینجا تنها اشاره ای به این موارد می شود:

-ازدواج اجباری، طلاق اجباری و تجرد اجباری که نتایج به اصطلاح انقلاب ایدئولوژیک در تشکیلات توسط شخص مسعود رجوی است
-کار اجباری بدون دستمزد، محرومیت از خواب و خوراک و پوشاک مناسب
-محرومیت از رابطه با فرزند، خانواده و دوستان
-محرومیت از حق انتخاب پوشش
-مقطوع النسل شدن گروهی ن زیر تیغ جراحی
-حمله های جسمی، شکنجه و زندان در نتیجه فرایند های کنترل فرقه ای که در مواردی منجر به خود کشی ن شده است
-استفاده از ن به عنوان ابزارهای جنگ مسلحانه و عملیات های تروریستی
-سربه نیست کردن ن منتقد یا ناراضی
-سو استفاده جنسی از ن توسط شخص مسعود رجوی

در شرایط کنترل ذهنی و فشارهای فرقه‌ای در مجاهدین خلق به فهرست بالا می توان هر روز مصادیق دیگری اضافه کرد اما بزرگترین جرم در این فرقه گرفتن عشق و قدرت عشق ورزی از ن است. سران تشکیلات معتقدند که ن فرقه باید عشق به رهبری و هدف سازمان را جایگرین عشق به زندگی –که همانا در مادری و همسری و باقی نقش‌های عاطفی یک زن خلاصه می شود—کنند. آن‌ها نمی‌خواهند بپذیرند که عشق به تشکیلات و رهبرش هرگز نمی‌تواند جایگزین زندگی شود. آن‌ها در عوض می‌کوشند که عشق به زندگی را در ن بمیرانند. نمی‌دانند که برای احقاق حقوق زن نیازی به مبارزه و خشونت ورزی و کینه پراکنی نیست. کافی است زندگی را به ن بدهند تا زندگی‌اش کنند. زنی که عاشقانه زندگی کند، مادری کند و عشق بورزد خود برای خوشبختی و بهروزی خویش و دیگران تلاش می‌کند.
خانم رجوی برای احقاق حقوق ن و مادران ایرانی اعضای مجاهدین خلق را رها کنید. بگذارید مادران در بند فرقه فرزندان خود را در آغوش بکشند. بگذارید مادران چشم انتظار فرزندان خود را در آغوش بکشند.

من 38 سال است که اجازه ندارم فرزند و همسرم را ببینم

 

بررسی سابقه حضور فرقه رجوی در کشور ثانی نشان می دهد سرکردگان این فرقه درصدد فریب و جذب اهالی اطراف خود ولو از اتباع خارجی آن کشور بوده اند.

گذری بر رویکرد سازمان مجاهدین نسبت به مردم عراق

قطعاً فریب کاری فرقه رجوی در آلبانی نیز کلید خورده و چه بسا افرادی را بعنوان سمپات و یا شبه میلیشیا جذب کرده باشد. این اتفاق می تواند خانواده های آلبانیایی را نیز در آینده دچار بلای تروریسم نماید.

پروژه ی عینک رایگان دراشرف 3 کلید خورد!

فرقه رجوی در سوء استفاده از بی خانمان ها و افراد فقیر تبحر زیادی دارد و با عوام فریبی و مظلوم نمایی برای برخی انجمن های بدون مرز، آن را نیز در مسیر تروریسم مخفی خود آورده است.
وقتی دولت آلبانی را می توان با پول خرید، متاسفانه نباید انتظار داشت مردم آن کشور در برابر پول های ی فرقه رجوی خود را نفروشند و حمایت ولو ظاهری از این فرقه را قبول نکنند.
بلای تروریسم رجوی، دیر یا زود دامان خانواده های آلبانیایی را که عمدتاً بضاعت مالی مساعدی ندارند خواهد گرفت و لذا وم اقدامات روشنگرانه در خصوص تبعات خودفروختگی شهروندان آلبانی به این مهمان ناخوانده بیش از پیش احساس می شود.


درحالیکه دیگر همه اعضاء و هواداران فرقه رجوی، مرگ سرکرده تروریست شان را به خود قبولانده بودند، مسعود رجوی دوباره پس از حدود 10 سال خفه ی مطلق بودن، درست در زمانی دهان بی افسارش را باز کرد که نباید!
البته نباید از این بابت است که با نطق احمقانه اش، هنوز نیامده موجب نفرت بیش از پیش آحاد ملت ایران از فرقه منفور رجوی شد. این گونه اشتباهات عجولانه و احمقانه در رزومه مسعود رجوی و دیگر سرکردگان فرقه ی او فراوان بوده است.

ترور سردار سلیمانی و خوش رقصی فرقه رجوی

مسعود رجوی که چیزی جز توهین و افترا در ذهن و زبان مضمحلش ندارد، درست در زمانی دهان باز کرد که هدف توهین و افتراهایش مردی بود که محبوب دل همه ی ملت ایران است. شاید تعداد انگشت شماری باشند که به سبب فریب مغزشویی امثال فرقه رجوی سالها رشادتِ حاج قاسم سلیمانی را نبینند، اما این تعداد اندک در میان خیل عظیم دوستداران حاج قاسم ناچیزند.
مسعود رجوی دشمنی ابله است. چرا که امروز با زبان خود، تفکر و چهره ی فرقه ی منفورش را برای همگان و بویژه نسل جوان که شاید شناختی از او نداشته باشند، اما بخوبی حاج قاسم را می شناسند و رشادت هایش را الگوی خود قرار داده اند معرفی کرد. توهین های وقاحت بار مسعود رجوی جز آواری بر سر خودش نخواهد شد .
اگرچه شهادت مظلومانه ی حاج قاسم موج شادی را برای برخی دشمنان ملت ایران پدید آورد و حتی موجب شد سرکرده ی فراری این فرقه تروریستی بالاخره احساس امنیت کند و از سوراخش بیرون بیاید اما این احساس امنیت کاذب است. چرا که انتقام سخت ملت ایران از آمریکا و اسرائیل بزودی دامان مسعود رجوی و فرقه اش را نیز خواهد گرفت.
بقول عزت الشابندر نماینده سابق مجلس عراق: زمانی که می بینی سگ ها و کفتارها خوشحالند و شادی می کنند، بدان که شیری جان داده است.


سومین جلسه دادگاه آقای حمید نوری هم تشکیل شد و ایشان همچنان یک تنه در میدان دفاع از خود و واقعیت های اعدام های سال67 که به طور کل از سوی عناصر و سرکردگان گروهک تروریستی منافقین مورد تحریف و وارونه نمایی شده است پرداختند.

متعجبم از این که علیرغم گذشت مدت زمان طولانی از بازداشت ایشان در سوئد هنوز حتی یک کمپین و تاسف بار تر اینکه حتی یک هشتگ حمایتی از حمید نوری در شبکه های مجازی ساخته نشده است.

هیچ کس در این برهه از زمان وم اعدام زندانیان منافقین در سال 67 را به اندازه خانواده های شهدای ترور و حتی خانواده های اعضای خود گروهک منافقین در ایران و سایر نقاط دنیا که سالیان طولانی مورد خشونت و آسیب های تروریستی و اجتماعی این گروهک جنایتکار و سرکردگان تبهکار آن قرار گرفته اند درک نمی کند.

اگر چه گروهک متحجر و منفور منافقین در سالهای گذشته با تحریفات بسیار سعی دارند اعدام های حدود 3000 نفر را 30000نفر جلوه دهند و سند سازی های مضحکی هم انجام داده اند و پس از کلی هوچی گری توانستند کتابی تنها با اسامی 4000 نفر معدوم سال67 که بخش زیادی از آن اسامی هم جعلی بود منتشر کنند اما معتقدم از منظر خانواده های شهدای ترور و خانواده های مظلوم اعضای این گروهک 30000نفر که سهل است، اگر معدومین سال منافقین در سال 1367 به 300000نفر هم می رسید باز هم قابل دفاع است. چرا که همه آنها جزء فاسدترین و جنایتکارترین افراد این جامعه هستند.

کم نبودند کسانی از همین منافقین که با عفو و یا سپری شدن دوران محکومیت از زندان ها آزاد شدند و سر از اردوگاه اشرف در عراق در آوردند و خائنانه در کنار صدام بر علیه این خاک و ملت ایران آتش افروختند.

سرآمد این خائنین هم زهره قائمی، سرکرده تیم ترور شهید صیادشیرازی است که پس از آزادی از زندان در دهه 60 به منافقین در عراق پیوست و در دهه 70 ترور شهید صیاد را رقم زد.

اعدام های سال 67 بدرستی از سوی برخی مقامات مورد دفاع قرار گرفت اما متاسفانه برخی عقب نشینی ها نیز، منافقین را وقیح تر نموده است. اعدام افرادی که زنده ماندشان سبب قربانی شدن دیگران بوده است موجه ترین نوع برخورد قانونی از منظر قربانیان خواهد بود.


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها